آیین مهربانی

این وبلاگ رو تقدیم میکنم به همه مهربانهای ایران زمین

آیین مهربانی

این وبلاگ رو تقدیم میکنم به همه مهربانهای ایران زمین

دنبال نگاه ها نرو،

 

سلام این هم از طرف دوستم صنوبر بخون حتما لذت میبری 

دنبال نگاه ها نرو، چون میتونن گولت بزنن، دنبال دارایی نرو چون کم کم افول میکنه، دنبال کسی باش که باعث بشه لبخند بزنی چون فقط با یک لبخند میشه یه روز تیره رو روشن کرد. کسی رو پیدا کن که بتونه تورو شاد کنه ای پناه قلبهای بی پناه ، ای امید آسمان

های غریب ای به رنگ اشک های گرم شمع ، ای چنان لبخند میخک ها نجیب ای دوای درد دلهای اسیر، ای نگاهت مرهم زخم بهار ای عبور تو غروب آرزو ، ای ز شبنم های رویا یادگار کوچه دل با تو زیبا میشود ، تو شفا بخش نگاه عاشقی مهربانی نازنینی مثل

عشق ، با تمام شاپرک ها صادقی چشم هایت مثل یک رنگین کمان ، دست هایت باغ پاک نسترن قلب اقیانوسی از شوق و نگاه ، با دلت پروانه شد احساس من آبی تر از آنم که بیرنگ بمیرم از شیشه نبودم که با سنگ بمیرم من آمده بودم که تا مرز رسیدن همراه تو

فرسنگ به فرسنگ بمیرم تقصیر کسی نیست که اینگونه غریبم شاید که خدا خواست که دلتنگ بمیرم ببین چگونه مرا از خودم جدا کردند غریبه ها که مرا با تو آشنا کردند غریبه های عزیزی که از نهایت ذوق مرا به مستی چشم تو مبتلا کردند مرا به کوه نفس

گیر عاشقی بردند و از بلندترین قله اش رها کردند هنوز چشم من از خواب صبح سنگین بود که از میان سیاهی مرا صدا کردند به پشت پنجره سبز و ساده ای بردند و پلک پنجره را رو به باغ وا کردند به چشم من گل روی تو را نشان دادند و در دلم هوس چیدنش بپا

کردند خلاصه، کاش به فردا نمی کشید آن شب شبی که چشم مرا عاشق شما کردند گشاده دست باش، جاری باش، کمک کن (مثل رود) *باشفقت و مهربان باش (مثل خورشید) * اگرکسی اشتباه کردآن رابه پوشان (مثل شب) *وقتی عصبانی شدی خاموش باش (مثل

مگ) * متواضع باش و کبر نداشته باش (مثل خاک) *بخشش و عفو داشته باش (مثل دریا ) *اگرمی خواهی دیگران خوب باشند خودت خوب باش (مثل آینه زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست! هرکسی نغمه خود خواند و از صحنه رود! صحنه پیوسته بجاست!

خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد! _): به آسمون نگاه میکنی، دوست داری کدوم ستاره مال تو باشه؟ به اونی که کم نور تره قانع باش چون اونی که پر نور تره رو همه نگاه میکنن شاعر و فرشته ای با هم دوست شدند. فرشته پری به شاعر داد و شاعر ، شعری

به فرشته. شاعر پر فرشته را لای دفتر شعرش گذاشت و شعرهایش بوی آسمان گرفت و فرشته شعر شاعر را زمزمه کرد و دهانش مزه عشق گرفت. خدا گفت : دیگر تمام شد. دیگر زندگی برای هر دوتان دشوار می شود. زیرا شاعری که بوی آسمان را بشنود،

زمین برایش کوچک است و فرشته ای که مزه عشق را بچشد، آسمان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد